معنای عبودیت ومحبت خداوند (قسمت دوم)
«يا اَيُّهَا الّذينَ آمَنُواتَّقُواللَّهَ وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسيلَةَ وَ جاهِدوا فِى سَبيلِه لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».سورهى مائده، آيهى 35.
چهار جمله در اين آيه وجود دارد كه هر كدام فوقالعاده عميق و قابل بحث است. من كم كم براى اين كه خلط مبحث نشود، از اوّل شروع مىكنم؛ تا كشتى سخن به كجا منتهى شود. قرآن به مؤمنين خطاب مىكند و مىفرمايد: «اى مؤمنان داراى تقوا باشيد». بنده دربارهى تقوا هيچ بحثى انجام ندادهام. زمانى تقوا را به هنگام توضيح خطبهى متّقين مولى علىّ بن ابى طالب(ع) كه درباره همّام بود، شرح دادهام، ولى به صورت مستقل بحث نكردهام.
امّا معناى اجمالى تقوا اين است: اى مؤمنين شما در حيات و زندگى اين جهانى و در طول عمرتان و در تمام ابعاد مختلف زندگى جانب خدا را مراعات كرده و در تمامى افعال و گفتار و كردار و اعمالِ خودتان خداوند را در نظر بياوريد و در تمام جوانب حيات بشرى طورى زندگى كنيد كه به خداوند تقرّب پيدا كنيد، از دورى از خدا و از دور افتادن از او پرهيز كنيد. تقوا مقامى از مقامات ولايت نيست؛ بلكه تقوا يك صراط مستقيم است كه شامل مقامات و ولايت انسانى است. مقامات ولايت انسانى عبارتند از: مخلِصين، مخلَصين، مُخْبِتين، شاكرين، صالحين و...كه همهى صاحبان اين مقامات متّقى بوده و داراى تقوا مىباشند. به معناى ديگر، اين مقامات كه من شمردم هر كدامشان مقامى از مقامات بنده در برابر خداوند متعال است.يعنى انسان در تمام اين مقامات داراى قرب به خداوند بوده، ولى قرب هر مقام با قرب مقام ديگر متفاوت است؛ يعنى مراعات جانب خدا و مقام ولايت عين هم نبوده و متفاوت است. ولى تقوا به تمام اين مراتب شامل است. به عنوان مثال، تقوا مانند مدرسه است؛ مدرسه شامل كلاس اوّل، دوم و سوم و تا كلاس آخر دبيرستان است. مثلاً ما مىپرسيم شما مشغول به مدرسه رفتن هستيد؟ جواب مىدهد، بلى. سپس مىپرسيم در كدام كلاس و در كدام مرتبه هستى؟ جواب مىدهند من در فلان مرتبه هستم، تقوا هم همين طور است.
تقوا، يعنى بندهى خدا در طلب قرب و جلب رضاى خداوند بوده باشد. ولكن بندهى خدا در جلب كردن رضاى خداوند و در نزديكى و در قرب به خداوند متعال در كدام درجه و رتبه و مرتبه است، آن مربوط به مقامات است كه تابع خصوصيات روحى و ملكات انسانى و مقدار معرفت بنده و صاحب «مقام» است.
پس دو نكته اساسى از اين مقدّمه مىشود نتيجه گرفت: اوّل اين كه «تقوا» مقام مستقل نيست و نكته دوّم اين است كه تقوا شامل تمام مقامات و معنويّت است.
اين آيهى قرآن، همهى مؤمنان را دعوت به تقوا مىكند. يعنى انسان در فكر خودش متوجّه خداوند باشد، با اين كه انسان نمىتواند با فكر و انديشه معرفت شايسته مقام خدايى را به دست آورد زيرا براى رسيدن به معرفت الهى علم شهودى و حضورى لازم است كه من انشاءا... شرح خواهم داد. ولى با اين همه اگر انسان با همين فكر و انديشه دائماً متوجّه خداوند باشد و با همان فكر و انديشه جانب خدا را مراعات كند، مثلاً به خاطر خدا دروغ نگويد، غيبت نكند، بهتان نگويد و واجبات و مستحبّات را عمل نمايد، اين چنين انسانى داراى تقوا است، با اين كه صاحب هيچ يك از مقامات نيست، يعنى هنوز در اولين كلاس مدرسه است. مانند اكثريّت مؤمنين است كه خداوند درباره آنها مىفرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا اِتَّقُوا اللَّهَ» سوره مائده، آيه 35. اى مؤمنين صاحب تقوا باشيد. در دنبالهى اين جمله يك جملهى بسيار جالب و قابل تأمّل مىفرمايد: «وَ اِبْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسيلَةَ» اى مؤمنان به جانب خدا «وسيله» طلب كنيد و آن را بيابيد تا بتوانيد توسط آن وسيله، هدايت الهى و محبت خداوند را در خودتان افزايش دهيد و بدين وسيله جاذبهى پروردگار در قلبتان متّصلاً شدّت يابد.
اين كلمهى «وسيله»، در آيه »وَ اِبْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسيلَةَ« باعث شده است كه مفسّرين بحثهاى مفصّل، و مدّعيان ادّعاهاى طولانى كنند كه اين «وسيله» چيست؟
در قرآن فقط اين آيه است كه لغت وسيله را دربارهى خداوند و بندگانش به كار برده است، آنجا كه خطاب مىكند و دستور مىدهد كه همگى به دنبال «وسيله» باشيد و آن را بجوييد تا بيابيد. دربارهى بودنِ وسيله بين خدا و بندگانش آراء و نظرات مختلفى ابراز شده است. به عنوان مثال، شخص عادى و عامى و يا يك روحانى گمان مىكند كه وسيله شخص رسول ا... (ص)و ائمّهى معصومين عليهم السّلام هستند كه اين نظر در جاى خود مطلبى است. يا فرد ديگرى گمان مىكند كه وسيلهى بندگان معمولى در زمان غيبت، ولىعصر عج ا... است و يا اينكه وسيله عبارت از مراجع و مجتهدان جامع الشّرايط و يا حكيم الهى و يا عالم باللَّه است.
يا يك صوفى گمان مىكند كه وسيله، عبارت از مرشد و قطب اوست كه وسيلهى بين او و بين خداوند است، زيرا اين چنين فهميده كه خداوند مىفرمايد: «وَاِبْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةِ».
زمانى فردى كه نمايندهى يك قطب بود، به زنجان آمده بود. سر زده و بدون اطّلاع من با چند نفر از صوفيان كه بعضى از آنها اهل زنجان بودند به منزل ما آمدند. بنده نيز به مهمان وارده شده جسارت نمىكنم. مؤدّبانه احترام و پذيرايى نمودم.در ضمن صحبت، من به آن نمايندهى قطب گفتم: «آقاى عزيز، خلاف ادب نباشد من به عنوان سؤال از شما مىپرسم». گفت: «خواهش مىكنم بفرماييد. من آمدهام استفاده كنم.» گفتم: «شما مدّعى چه چيزى هستيد و از اين بندگان خدا چه مىخواهيد؟». اين بندهى خدا گفت: «ما تربيت اخلاقى مىكنيم و مدّعى هيچ چيز نيستيم». در جواب گفتم: «من از آن افراد ساده نيستم و تو خودت هم مىدانى كه من مىدانم شماها مدّعى چيزهايى هستيد. خلاصه مدّعى چه چيزى هستيد؟» او اين قسمت آيه را خواند: «وَاِبْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةِ». گفت: خداوند در اين آيه مىفرمايد: «وسيله به سوى من بجوييد» و طبق اين آيه آقاى قطب و مرشد وسيله است.اين هم يك حرف است كه قطب يا مرشد بگويد من «وسيله» هستم و دستگير مىباشم. يعنى اين فرد چنين گمان مىكند كه مىتواند دور افتادگان از معرفت و محروم شدگان از معنويت را دستگيرى كرده و به خدا نزديك نمايد. پس قطب هم خودش را وسيله مىداند. كدام يك از اينها درست است؟ ممكن است يك نفر بگويد، دعا خواندن و نماز خواندن وسيله است.
ممكن است يك نفر بگويد زيارت ائمّه عليهم السّلام و زيارت قبر رسولا... (ص)وسيله است. در مورد «وسيله» خيلى چيزها به نظر مىآيد و خيلىها خيلى چيزها نيز در مورد «وسيله» گفتهاند.
اما شما به خود آيه توجّه كنيد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا اِتَّقُو اللَّهَ» اى مؤمنان متّقى باشيد. آيا پيامبر اسلام)ص( و ائمّه عليهم السّلام از اين خطاب آيه كنار مىباشند؟ آيا اين كلمه «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا» به مجتهدين و حكما و عرفا و قطبها شامل نمىشود؟ حتماً شامل مىشود، زيرا همه اينها مؤمن هستند. پس چون همهشان داراى ايمان هستند، پس شامل همهشان مىشود. منتها ايمان داراى درجات و مراتب است. پيامبر اسلام(ص)و ائمّه عليهم السَّلام، داراى ايمان فوق العاده هستند و بقيه مجتهدان و حكماء و اولياى شيعه و عامّهى مردم داراى ايمانهاى متفاوت با درجات متفاوت هستند كه بحث خواهم كرد. پس آيه خطاب است بر تمام بندگان خداوند كه ايمان آوردهاند. اين غيرممكن است كه آيه تقوا را از همهى مؤمنان طلب نمايد و هم بخواهد كه آنها دنبال به دست آوردن وسيله باشند و هم خود مؤمنان وسيله باشند. پس قرآن مىفرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا اِتَّقُو اللَّهَ وَاِبْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةِ» سوره مائده، آيه 35. يعنى: «اى مؤمنان صاحب تقوا باشيد و در جستجوى وسيله به سوى خدا باشيد». اين معنا ندارد كه به دست آوردن وسيله براى مؤمنان تكليف باشد و هم من بگويم كه بنده خودم «وسيله» مىباشم. در صورتى كه من خودم به «وسيله» محتاج هستم. حتى پيامبر)ص( نيز محتاج وسيله است. زيرا «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا» امر است و امر عام و عمومى مىباشد. مخصوصاً در دنباله آيه جملهاى است كه آن نيز براى معناى آيه قرينه مىباشد و آن اين است: و «جاهِدُوا فى سَبِيلِهِ» اى مؤمنان آرام و قرار نگيريد و تنبلى و بىتفاوتى را پيشهى خود نسازيد. بلكه مجاهده و كوشش كنيد و كمال طاقت وسعى خودتان را در راه خدا مصرف كنيد. زيرا با مسامحه، يا ان شاءا... به دست مىآورم، ان شاءا... خدا كريم است و خدا مىبخشد، با اين وعدهها كه به خودتان مىدهيد، حقايق حلّ نمىشود.
و «جاهِدُوا فى سَبِيلِهِ» تمام طاقت خودتان را و تمام قدرت مالى خودتان را در راه خدا به كار بنديد. حالا بنده در ضمن عرايضم توضيح خواهم داد كه آيا ما مؤمنان تمام نيرويمان را در راه خدا مصرف كردهايم؟ آيا شما سراغ داريد كه بندهى معمولىِ خدا، تمام قدرت و توان خودش را براى كسب رضاى خدا و براى معرفت خدا و براى جذب و جاذبه حضرت پروردگار به كار بسته باشد؟ اين آيه از سه جمله درست شده است و بين «اِتَّقُوا اللَّهَ» و «جاهِدُوا فى سَبِيلِهِ» جملهى «وَاِبْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةِ» واقع شده است.
پس هر كس خودش بايد به دنبال وسيله باشد و خودش به سوى خداوند وسيله بيابد، يعنى ميان بندگان و ميان خداوند فاصله نبوده و واسطه هم نيست.زيرا قرآن مىفرمايد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ» سورهى حديد، آيهى 4. «او با شماست، هر كجا كه باشيد». در هر كجا كه باشيد خداوند با تك تك شما است: «نَحنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» 2 سورهى ق، آيهى 16، «از رگ گردن به او نزديكتريم». «يَحُولُ بَيْنِ الْمَرءِ وَ قَلْبِهِ» سورهى انفال، آيهى 24. «خدا بين شخص و قلب او حايل مىشود» پس خداوند از خود شما به شما نزديكتر است و هيچ فاصلهاى بين خداوند و بين بنده نيست تا ديگرى بيايد و «وسيله» بشود. پس جناب مرشد نمىتواند «وسيله» باشد. حتى بنده هم طبق اين آيه نمىتوانم «وسيله»باشم، حتّى بزرگتر از من و كوچكتر از من نيز نمىتوانند «وسيله» باشند. پس وسيلهى چه هست؟اگر دقت بفرماييد، متوجّه مىشويد كه وسيله هر كس خودش مىباشد. خودش چگونه وسيله مىباشد؟ توضيح اين حقيقت، اين است كه قرب و تقرّب هر كس به خداوند به مقدار عبوديّتش است. يعنى هر مؤمن به هر مقدار كه در خودش احساس عبوديّت كند، معناى عبوديّت را در خودش احياء كند، معناى عبوديّت را در خودش واقعيّت و تحقّق دهد و هر اندازه كه به خداوند عبوديّت نشان دهد و عبوديّت را در خودش تجلّى دهد، به همان مقدار به خداوند «وسيله» پيدا كرده و به وسيله اين عبوديّت به خداوند تقرّب پيدا كرده است. «وَاِبْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةِ»، پس وسيله در خود مؤمن هست. شما در هر روز در خواندن هر نماز چند مرتبه مىگوييد: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». خدايا مطلب آن قدر آفتابى و علنى است كه خود رسول ا... (ص)و تمام مؤمنين شهادت مىدهند كه پيامبر(ص)«عبد خداوند است»؛ يعنى اين كه ما بعد از شهادت دادن به عبوديّت پيامبر(ص)به رسالتش شهادت مىدهيم. پس پيامبر(ص)حقيقت عبوديّت را در خودش پيدا كرده بود و تمام وسيلهى عبوديّت پروردگار در دست او بود. شهادت بر عبوديّت پيامبر(ص)به اندازهاى مهّم است كه جزو نمازهاى يوميّه است و جزءِ تشهد و سلام است و بر تك تك افراد امّت دستور مىباشد كه در نماز خويش به عبوديّت پيامبر(ص)شهادت دهند.گواهى بر اين كه پيامبر(ص)عبد خداوند است و نسبت به خداوند در نهايت عبوديّت است. پس آقايان عزيز كليد مطلب، رمز معرفت و رمز عرفان، «عبوديّت» است. البته اصطلاحات قرآن، اصطلاح مؤدّبانه و واقعبينانه است كه انشاءا... بنده توضيح خواهم داد. قرآن مجيد براى خودش اصطلاح خاصّى دارد؛ مثلاً، قرآن كريم لغت عشق را اصلاً به كار نبرده است، زيرا نادانان و جاهلان از لفظ عشق معمولاً مطلب ديگرى را درك مىكنند.قرآن مجيد براى تنزيه و تلطيف مطلب و براى اينكه معرفت شايسته به مقام حضرت حقّ ادا شود، كلمه «حبّ» و محبّت را به كار برده است كه آيات مربوط به آن را براى شما خواهم خواند و معلوم خواهد شد كه محبّت براى كسى پيدا مىشود كه «عبد» خدا بوده باشد.
بنده هم مىگويم: من «عبد»خداوند هستم. ولى آيا واقعاً عبدِ خداوند هستم؟ يا عبدِ شكم هستم و يا، هم عبدِ خدا و هم عبدِ شكم هستم. هم عبدِ خداوند هستم و هم عبد پول و ساختمان، حتى عبد يك عدد تسبيح. حتّى شخصى خودش مىگفت: «حواسّ من به علّت گم كردن يك عدد تسبيح خراب شده، زيرا خيلى پرقيمت بود.» مىگفت: «يك هفته است كه گم كردهام. گم شدن آن يك عدد تسبيح مرا مىسوزاند و مىگدازد» ملاحظه كنيد كه انسان به چه چيز «عبد» مىشود. كسى كه در هنگام نماز غصّهى يك عدد تسبيح را مىخورد به چه كسى عبد است؟ كسى كه در هنگام نماز غصّه راكد بودن بازار در هفتهى گذشته را مىخورد به چه كسى عبد است؟ و آن كس در هنگام نماز غصّه بخورد كه چرا فلان دختر با من ازدواج نكرد و مرا پسند نكرد و به عشق من ضربه زد، اين چنين كسى عبد چه كسى است؟ از مؤمنين التماس دعا بكند و درخواست كند كه در مسجد «اَمَّنْ يُجِيبُ» بخوانند و بعد معلوم شود كه اين التماس دعا از مؤمنان براى ازدواج با فلان دختر بوده است. اين چنين كسى «عبد» چه كسى است؟ و يا در راه به دست آوردن پول روزى صد بار به خداوند سوگند بخورد و يا در خريد و فروش يك گوسفند چندين بار قسم ياد كند. اين چنين افرادى عبد چه كسى هستند؟ شايستهترين بنده كسى است كه تمام تعلّقات دنيوى را كنار بگذارد و بهترين وسيله كه همان «عبوديّت» است، در خودش بيابد، «از خود بطلب هر آنچه خواهى كه تويى»؛ يعنى اى انسان اظهار عبوديّت به خدا را در خودت جستجو كن و در خودت پيدا كن و اين وسيله عبوديّت را بايد در خودت ايجاد كنى زيرا اين وسيله كنار از خودت نيست. دقّت كنيد كه راهنما و نشان دهندهى سبيل الهى پيامبر اسلام(ص)است. پيامبر اسلام(ص)جادّه و راه را نشان داده است نه وسيله را، زيرا وسيلهى هر كس در خودش است. اين وسيله به منزلهى يك پل بين انسان و بين خداوند است، كه هر كس اين پل عبوديّت را نصب كند، اين چنين فردى به تقرّب خداوند مىرسد. اين پل تا مقام خاتميّت و تا مقام نبوّت مؤثّر است، زيرا همهى ما در تشهد نماز به اين مطلب و به اين حقيقت اعتراف مىكنيم كه پيامبر(ص)به وسيله «عبوديّت»بهاين مقام نايل شدهاست.
برای مطالعه کامل مطالب ، به متن کتاب توحیدبه ضمیمه محبت الهی (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود .