موقعیت تکوینی حضرت ولیعصر (عج) قسمت اول
در میان موضوعات مختلف پيشنهاد شده در ماه مبارک رمضان موضوع «امام عصر، ولی زمان و حجت دوازدهم شيعیان» جامعترین و کاملترین موضوع است و در این سلسله بیانات مورد بحث و توضیح قرار میگیرد. موضوع حضرت حجّت (عج) تنها یک بحث تاريخی و نعوذبالله افسانهای نيست. این موضوع پروردهی افکار عوام و افراد جاهل نيز نیست، بلکه موضوعی واقعي، اساسی و ريشهدار در عالم هستي است.
هر موضوع اساسی و هر واقعيتی گرفتار به ادوار زمان و گذشت روزگاران و متأسفانه بازيچهی دست عوام و سليقههای افراد خیالباف جوامع و وسيلهای برای کسب افتخار ارباب هوی و مردم هوسران ميگردد. از سوی ديگر دشمنان و منکران از این حقیقت و واقعیت بهعنوان دستاويزی در جهت منافع خودشان سوءاستفاده میکنند. اين حب دوستانه و بغض دشمنانه موجب میشود که این حقيقت و واقعيت موضوعيت خود را از دست بدهد و قهراً در طول زمان مسخ شود و روحانیت، نورانیت، اهداف تربيتی و صفای واقعی خود را از دست بدهد. بهعنوانمثال، واقعیت توحيد را در نظر بگيريد. آيا موضوعی قویتر، روشنتر و دقیقتر از حقیقت توحيد در عالم هستی وجود دارد؟ اما افراد هوسران، مادیگرا، اهل تجمل و بازيچهساز به جای پرستش خدای پاک، منزه، بیعيب و واقعیت بیپايان مجسمه و بتهای خود را پرستش میکنند. خداوند در نزد این هوسرانان دارای خال، ابرو، چشم، گوش، زلفهای رنگارنگ و لباس میشود. آنان نعوذبالله مجسمههايشان را به صورتهایی درست میکنند و بعد برای خدا فرزندانی بنام ملائکه در نظر میگيرند. ملاحظه کنید كه خداي واقعي با خداي ساختهی تفکرات، تخيلات، جهالت و هوسهاي بشري چقدر فاصله دارد. اگر کسی قبل از ظهور اسلام به بتكدههاي شهر مقدّس مكّه ميرفت و مجسمهها و بتهایی را كه به نام خدا به دست بشر ساختهشده بود، میدید، ملاحظه ميكرد كه چگونه صدها و بلكه هزاران انسان به ظاهر عاقل در برابر آن بتها نشستهاند و به آنها كُرنِش و سجده ميكنند، نماز ميخوانند، التماس ميكنند، دستوپا و زانوهاي بتها را ميبوسند و از بتها حاجت ميخواهند. این انسانهای بتپرست خودشان را متفكّر و داراي قدرت و نيروي عقل و دانش ميدانستند، ولی انسانیت در برابر آن بتپرستی بسی خجول و شرمنده میشود. پس ملاحظه میکنید که ممکن است که بشر به اندازهای تنزّل كند که خداي رحمان و ذوالجلالوالاکرامو خداوند «الغالب القاهر الملك القدّوس السّلام المؤمن المهيمن» را تنزّل دهد و آن مجسمههای بیجان را به جای خدای یکتا پرستش کند. وقتیکه بشر جهل، عناد، سليقههای دلبخواهی و هوی و هوسش را بكار میگیرد و اینگونه فكر میكند كه آیینهای باطل و غلط از بزرگان به ارث رسیده است، بدون به کارگیری فکر و اندیشه آن ها را دنبالهروی میکند؛ بهطوریکه در زمان ما هم این چنین است، وقتی که افراد برای توجیه رسمهای غلط، به دنبالهروی بزرگان خانوادههایشان بسنده میکنند. وقتیکه اینگونه رسمها و دنبالهرویهای غلط جايگزین حقايق و معنويات شد خداوند، پيامبران:، وحي و دامن مقدّس امام معصوم(ص) با خرافات آمیخته میشود. پس شايسته است كه بدون افراطوتفریط دربارهی مسائل و حقايق ديني دقّت و بحث شود و اين کار در توان و عهدهی افرادي است كه از تسويلات، عادتها، گرفتاريها، تخيّلات ماليخوليايي و جهالت آزاد باشند؛ یعنی باید اندیشمندان واقعی اسلامی از سنن و عادات اجتماعی، خلقوخوی اجتماعات، جهالتها، بندها و زنجيرهاي جهالت رها باشند. اين آيهی قرآن مجيد به همین موضوع اشاره دارد. خداوند در این آیه دربارهی پيامبر(ص) ميفرماید: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ».[1]یعنی: [پيامبر(ص)] و از [دوش] آنان قیدوبندهایی را كه بر ايشان بوده است، برمیدارد.پيامبر اسلام(ص) زنجيرها را از پاي مؤمنين، مسلمانان و موحّدان باز نموده است و قيودات غلط را از گردن آنها برداشته است. در اینجا معنی این نیست که مؤمنين با زنجيرهایی فلزی زنجیر و به بند کشیده شده باشند، بلكه منظور از زنجیر، همان جهالتها، بدبختيها و عادت و رسمهای غلط خانوادگي است. زنجير یعنی اینکه مردم گرفتار این هستند که عرف و جامعهشان چگونه بپسندد. انبيا: مبعوث شدند كه اين زنجيرها را از دوش مؤمنان بردارند؛ امّا حقيقت اين است كه آنان چندان در اين كار موفق نشدند. جامعهي بشري حتّي حقايقي را كه انبيا(ع)آوردهاند، با زنجیرهای غلط خودشان گرفتار كردهاند. آزادي واقعی اين است كه انسان از غيرعقل و منطق آزاد باشد. انساني كه کاملاً تابع منطق و واقعيت باشد، انسانی آزاده است. انسان بيمنطق که با دست خود تارهايي به اطرافش تنیده، یعنی گرفتار عادات، قيودات، تخيّلات و رسمهای غلط شده است، انسانی آزاده نيست. لکن انبيا: به معناي واقعي آزاده بودند.
چون به آزادي نبوّت هادي است |
|
مؤمنان را ز انبيا آزادي است |
اي گروه مؤمنان شادي كنيد |
|
همچو سرو و سوسن آزادي كنيد[2] |
پس کسی میتواند دربارهی حضرت حجّت (عج) بحث كند که انسانی خویلایي نباشد، بلکه انسانی آزاده باشد. برخی از عامهی مردم چنان گرفتار تعصبات غلط و افراطی هستند که در مورد آزار و اذیت شدن اهل بیت امام حسین(ع) در واقعه ی کربلا میگویند: چه كسي ميتواند به حضرت زينب(س)تازيانه بزند؟ زینب(س) نور بود! كسي نميتوانست به ایشان نگاه كند، چرا که اگر كسي به ایشان نگاه ميكرد، كور ميشد! اینطور نیست، زیرا ایشان بشر، انسان طبيعي و مادي و دختر عليبنابيطالب(ع) و فاطمه(س) بود. عامه باید توجه کند که منظور از نور این است که باطن و قلب زینب(س)نورانی بود، نه اینکه ایشان جسم و وزن نداشت و آب و غذا میل نمیکرد. پس فردی كه درباره حضرت زینب(س) اینگونه فكر كند، از شدّت محبت در بند است. او منطق و عقلش را ويران كرده است و با وهم و خيال براي خود تخیّلاتی ميبافد. این شخص واقعبین نيست و دوست ناداني است كه در مورد حقایق دینی افسانه ميگويد و جهالت اوست كه زینب(س) را غير انسان تصور ميکند. اگر زینب(س) غير انسان باشد، غير انسان که تكليف و حقّ انساني ندارد كه از عدالت انساني و اسلامی دفاع كند. آیا او حقي دارد که از ظلم ستمکاران به انسانها، ناراحت شود؟ دوست نادان بدین نحو بهانه به دست دشمن دین میدهد و دشمن نیز تفریط میکند و به پشتوانهی جهالت دوستان نادان بیهوده و لغو ميگويد، بدین نحو که دشمن ايستادگي، شجاعت، تحمل، طاقت، فصاحت و ریزهکاری در عدالت اجتماعي بانوي بیکسی همچون زینب(س) را در برابر آن قدرت مادي و نظامي انکار میکند. امّا امام زینالعابدین(ع) انسانی واقعبین است كه دربارهی زینب(س) میفرماید: «...أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ …»،[3] یعنی: بحمدالله تو بدون آموزگار، بانویی دانشمند و عالم هستی. دربارهی حضرت علي(ع) هم هستند افرادی که مطالب غیرواقعی به آن حضرت نسبت میدهند، همچون اینکه علی(ع) پهلوان بود. عكسهايي از آن حضرت تصویر میکنند که در آن شمایل فرضی از علی(ع) با كلاهی شبيه به «پاپاخ[4]» بر سر، روي يك سنگ نشسته، شمشيری دو سر به نام ذوالفقار را به دو دست گرفته و بر زانوانش نهاده است. در این تصاویر غیرواقعی بدترين شمایل را به آن حضرت نسبت میدهند که لازم است در ماه رمضان اين مطلب را بیان نمایم که رسم، نشر و ترویج اين عكسها و نسبت دادن آنها به عليبنابیطالب(ع) حرام و اهانت به مقام شامخ آن حضرت است. افراد خویلایي دیگر با تخيّلات فكري و صوفیانه میگویند: علي(ع) بشر است؟ ولی «كَيفَ بَشَر»؟ در حالیکه حتی معني «كَيفَ بَشَر» را نميدانند. این افراد «كَيفَ بَشَر» را ميگويند و اشک ميريزند و در عالم خيال چيزهايي سر هم ميكنند و در لوای «كَيفَ بَشَر» هزاران مهملات و مطالب خلافِ منطق و واقع بیان میکنند. در نهایت هم علی(ع) در نزد این افراد عین خدا میشود، در حالیکه آن حضرت بندهی مخلص خدا بود. این افراد «لا اله الاّ هو» میگویندو ضمير «هو» را به علي(ع) ارجاع میدهند. برعکس آن نیز در صدر اسلام کسانی بودند که مقام خودشان را از علي(ع) بالاتر میدیدند. آن بدويها و بتپرستها، ترسوها و زبونهاي ديروزی، خودشان را بر علي(ع) مقدّم ميداشتند. ائمه: اینچنین در میان دوستان نادان و دشمنان دانا گرفتار بودند، بالأخص حضرت حجّت ارواحنا له فداه كه امام معصوم، انسان طبيعي و فرزند يازدهم عليبنابيطالب(ع) و حيّ و زنده است.
پس ملاحظه ميكنيد كه واقعبینی در دين مسئلهای بسيار مهم است و دنبالهروی از واقعيت در آن راه بسیار مشكل است. ضرورت دارد که در مطالب ديني افراط و تفریط صورت نگیرد، در حالی که گذر زمان و جهالت جامعه ازیکطرف و برنامههای سوءاستفاده كنندگان و بيتفاوتي مردم دربارهي حوادث، وقايع و حقايق دینی از طرف ديگر مسلمانان را در امور ديني بيتفاوت و بيدانش كرده است. امّا همين مردمی كه در امور ديني اینگونه هستند، در امور دنيوي بسیار دقيق اند. مثلاً اگر بنّا یا معمار به هنگام ساختن یک سازه امور ساخت و ساز را به خوبی انجام ندهد، مالک ساختمان شرایط حسابرسی بسیار سخت و سنگینی را بر آن بنّا یا معمار تحمیل میکند و او را بازخواست مینماید. امّا اگر در مورد حقايق ديني تحریفات خلاف واقعی صورت بگیرد، این مسئله اصلاً و ابداً برای مردم اهمیتی ندارد. بيتفاوتي مسلمانها دربارهي مسائل و حقايق ديني، آنان را اینچنین گرفتار كرده است. مردم عوام بیتوجه به حقایق دینی مهملات وخرافاتی به هم میبافند، مثلاً میگویند: « امام به غذا احتياج ندارد»، «امام زمان همانند نور است كه گاهي تابش ميكند و بعد خاموش ميشود»، «امام در مسجد سهله همانند نور نمایان شده است». ديگري مهملاتی ميگويد دال بر اینکه: « امام زمان در مسجد جمكران همانند نور تابش كرد و خاموش شد و من، خودم و همسرم انوار تابشی را دیدیم!». این مهملات لغو و باطل اند، زیرا حضرت عُمَر ساليان درازي با پيامبر(ص) مجالست كرد و همصحبت شد، ولی مجالست با پيامبر(ص) در عُمَر چه اثري گذاشت؟ تا چه برسد به اینکه فردی نوري ببيند و آن نور تابش پيدا كند و شفق زند و بعد خاموش شود! اين نور در مردم چه اثري خواهد گذاشت؟ يا برخی ادّعا ميكنند كه در روضه، مجلس، مسجد، در میان دعاو نوحه و سینهزنیشان نوري جرقه زد، روشن شد و ناگهان خاموش شد. در جواب همهي اینها باید گفت که عثمان داماد پيامبر(ص) بود و مدتهاي مديدي در محضر آن حضرت مينشست و صحبت ميكرد، اما مجالست با پيامبر(ص) در او چه اثري گذاشت؟ برعکس آنان اويس قَرَن است که تلاش كرد پيامبر اسلام(ص) را ببيند، امّا موفق نشد. اويس قرن مادر پيري داشت و مادرش پرستار ديگري غير از او نداشت. آنها در بيابان زندگي ميکردند. اویس از مادرش اجازه گرفت و به او گفت: من یکشب در مدينه ميمانم و برمیگردم. او به مدينه آمد تا پيامبر اسلام(ص) را زيارت كند. در مدینه به او گفتند که پيامبر(ص) در مسافرت است. اویس گفت: اگر بمانم هم نميتوانم پيامبر(ص) را ببينم و مادرم بيش از اين راضي نيست و به من اجازه نداده است. اویس بدون اينكه پيامبر(ص) را زيارت كند، با چشماني گريان به سرزمینش بازگشت. وقتیکه پيامبر(ص) از سفر به مدینه بازگشت و وارد منزل شد، حالتی غیرطبیعی پيدا كرد. اتاق را استشمام كرد و فرمود: من عطر جديدي از اين اتاق استشمام ميكنم و بوي خاصی به مشامم ميرسد. بویی که پیامبر استشمام کرد، نه بوي ياسمن بود و نه بوي نسترن. عرض کردند يا رسولالله آن چه بویی است؟ پيامبر(ص) فرمود: «انّي اَشِمُّ رائِحَةً الرَّحمانِ مِنْ جانِبِ اْليَمِنَ»،[5] یعنی: من از جانب یمن بوي خدا را استشمام ميكنم. دقّت كنيد که رسولالله(ص) ميفرمايد: «بوي خدا» را استشمام کرده است. شما خودتان قضاوت کنید، در كدام سجده و ركوع، در کدام مسجد و مجلس عزاداری ودر كدام قصد قربت یا قرائت قرآن، از خود یا ديگران بوي خدا استشمام كردهايد؟ آيا تا به حال آنرا استشمام کرده و یا تشخيص دادهايد كه بوي خدا و بوي غير خدا كدام اند؟ پيامبر(ص) فرمود: «اِنّي اَشِمُّ رائِحَةً الرَّحمانِ مِنْ جانِبِ اْليَمَنِ». شامهي پیامبر(ص) بوي خدا را از سمت درب اتاق تا جانب يمن استشمام ميكند. اين نوع تشخيص و شامه مختص به پيامبر(ص)و هنر ایشان است، چرا که کسی به پيامبر اسلام(ص) خبر نداده بود كه اويس قرن از يمن آمده بوده است. رسولالله(ص) از آمدن اويس شاداب شد و برایش دعا كرد، اويس هم پيامبر(ص) را نديد، ولي ايمان آورد و زنده ماند تا اينكه ولايت عليبنبیطالب(ع) را قبول كرد. او در جنگ صفين سؤالهایی از علي(ع) پرسید و علي(ع) به او جواب داد. او با آن حضرت بيعت كرد تا اینکه در ركاب ایشان شهيد شد. بازار اسلام مشتري اینگونه افراد و تربیتکنندهی آنهاست، نه تخيّلات و افكار پوسيدهی خام.
این بحث مقدمهاي بود تا روشن شود که چرا موضوع « امام زمان(عج)» را انتخاب كردهام. این مولا، بزرگوار و ولي مطلق و حجت خدا است، کسی كه «وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»، است[6] یعنی: به بركت او خلق روزى میخورند و به بركت وجود او زمين و آسمان پابرجا مانده است. اين امام معصوم و فيض غیرمتناهی پروردگار سبب و رابط متّصل بين عالم غيب و عالم طبيعت است. او انسان كامل و خليفهي بهحق خداوند است و اگر تمام مدّعيان ولايت در مقابل او سخن بگویند، بیهوده سخن گفتهاند.
مسئلهی امامت از دو جهت قابلبحث و بررسي است. اوّل اينكه اساساً آيا امکان دارد جامعهی بشری بدون امام معصوم(ع) باشد یا خیر؟ پاسخ این است که بنا بر قرآن و دلايل عقلي باقی ماندن جامعهی بشری بدون امام معصوم(ع) امکانپذیر نیست. دومين بحث در مورد مصداق امامت است؛ یعنی وقتي مسئله امامت ازنظر عقل و دين يك موضوع مهم معرفی میشود، در این صورت باید روشن شود كه امام معصوم(ع) كيست و امامت با چه کسی قائم است. ازنظر شيعه مسئلهی اينكه امام معصوم(ع) چه كسي است، مشخص است. ولی این عقیدهی بهحق شیعیان در طول تاریخ مورد سوءاستفاده قرارگرفته است، به طوری که نام برخی از خلفاي عبّاسي «مهدي» بوده است. آنان از اين نام سوءاستفاده كرده و مدعي مقام امامت شدهاند. در مورد برخی از اولاد و نوادههاي علي(ع) نیز، حتی اگر خودشان ادعا نكرده باشند، عدهاي از اطرافیانشان تلاش کردهاند كه امامت را با آنها تطبيق دهند. در زمان حضرت صادق(ع) نیز برخی امامت را با بعضي از فرزندان آن حضرت منطبق و فرقهاي به نام فرقهی «اسماعيليه» درست كردهاند كه دنباله و تتمّهي آن تا به امروز باقی مانده است. این فرقه در ايران جبههها گرفتهاند و خودکشیها، انتحارها و جنگها به راه انداختهاند و به واسطهی افراد نظامي ترورها و ويرانيهایی به بار آوردهاند. فاطميان نیز مدتي در مصر با سوءاستفاده از اين نام مقدس حكومت كردهاند.
اصل مسئلهی امامت در قرآن مجيد بیان شده است. توضيحات، تأكيدات و اصرار بر این حقیقت در بیانات پيامبر اسلام(ص) بسیار است. اصرار و پافشاری رسولالله(ص) بر حقانيت امام زمان(عج) بیشتر از اصرار ایشان بر حقانیت خلافت عليبنبيطالب(ع) است. ريشهي اين پافشاري پيامبر اسلام(ص) در مورد امام زمان(عج) در قرآن مجيد است، بطوریکه خداوند در این آیه میفرماید: « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا »،[7]یعنی: بهراستی ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى آشكار داديم. در بخش اول اين آيه به این حقیقت اشاره شده که انسان در نزد خدا موجود باارزشی است. خداوند به فرزندان آدم مكرمت و فضيلت و برتري داده است. منظور خداوند در این آیه شخص آدم(ع) نیست، بلكه نسل آدم است. خداوند ميفرماید كه اين نسل را به بقيهي موجودات برتری داده است. البته به اين معنا نيست كه تمام افراد اين نسل ممتاز هستند، زيرا در ميان اين نسل، افراد فوقالعاده شقي، خبيث و پَست نیز پيدا ميشوند. لكن اين آيه به اعتبار جمع است. مثلاً اگر بنده بگويم كه در جمعیت حاضر در این مسجد، افرادی باکرامت و بامعلومات، مُتقي و افضل وجود دارند، معناي اين حرف اين نيست كه تمام افراد اين مسجد باکرامت هستند، اگر فقط برخی از آنان مُتقي و افضل بوده باشند، در این صورت حرف من درست است. پروردگار ميفرمايد: بنیآدم داراي امتياز، برتري و كرامت است و میفرماید: « وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ »،يعني فرزندان آدم را به دريا و صحرا مسلّط كرديم. انسانها متصرّف دريا و صحرا هستند و در آنها ايجاد دگرگوني و تصرّفات كنند. در دنبالهی آیه خدا میفرماید: « وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ ». امتياز ديگر برای بنیآدم اين است كه از غذایی طيّب و پاكيزه بهرهمند است. اگر نوع غذاي انسانها را با غذاي انواع ديگر جانداران مقايسه كنيد، در مییابید که انسانها برخلاف حیوانات دیگر، بر روي تركيبات غذايي كار تخصصی انجام میدهند و در نتیجه بهترين خوردنیها و آشامیدنیها را ميل ميكنند.
خداوند در دنبال « وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا »،ميفرمايد: « يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ».[8]یعنی: [ياد كن] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرامیخوانیم. بنیآدم بعد از مرگ به عالم آخرت منتقل ميشود. خداوند میفرماید که در آخرت همهي مردم را با امام خودشان صدا میزند. فرد فرد انسانها فقط شامل بر گروههای دانشمندان، طبقات ممتاز، انبيا: و اوليا، سخاوتمندان و اهل بهشت، نمیشوند، بلكه خدا در روز قيامت همه و هر جامعه را با امام خودشان دعوت ميكند. پس براي هر جامعهاي امامي وجود دارد. امام يعني: «من يأتمّ به النّاس». امام کسی است كه مردم در عمل، رفتار، حركت و روش زندگي از او تبعیت میكنند. مثلاً در داخل منزل اگر مادر محترم با هر لحنی حرف بزند، دخترخانم الفاظ و لهجهی او را ياد ميگيرد. پس مادر در سخن گفتن امام اين دخترخانم است. به معناي ديگر مادر در سخن گفتن مورد اقتدا و تبعیت دخترخانم است، زيرا او از لهجهی مادر الگو برداشته و از اوایل سخن گفتن، عيناً آن لهجه را تكرار کرده است. يا مثلاً در منزل فرزندان و مخصوصاً پسران از اوان خردسالی از منش و روش پدر الگوبرداری میکنند، زيرا این فرزندان هنوز روش ديگران را نديده، به مدرسه نرفته و ديگران را براي خودشان مقتدا اخذ نكردهاند. پس پدر در منش و رفتار براي فرزندش امام است. پس از ورود به جامعه فرزندان منش والدین را فراموش میکنند و افراد دیگری را که به آنها اهميت میدهند، بهتر میدانند و به آنها معتقداند و آن ها را براي خود الگو قرارداده و براي خود امام و قابل اقتداء اخذ میكنند. حال كدام انسان است كه در اعمال روزمرهی زندگي مانند ساختن منزل، كسب و معامله، انتخاب فرش، چینش ظرفها، پختن غذا و حتی راه رفتن براي خودش امام و الگو اخذ نكرده باشد؟
در طبقات مختلف اجتماعي دقت کنید، معمولاً جوانان از هم سنّ و سالهاي خود تبعیت میکنند و مشتاق به مجالس رقص و آوازخوانی هستند، بعد از سپري شدن جواني، در دوران پيري رقص و آوازخوانی را براي خود عيب و عار میدانند، پس به مسجد روی آورده و به بزرگترها ملحق میشوند. كدام انسان است که ديگران را براي خود دليل و حجّت قرار ندهد؟ فرد جوان در پایکوبی روش همتايان خود را الگو و مقتدا قرار میدهد و عملش را تابع آنها میکند. پس هم سن و سال برای این جوان، امام است. به همین نحو، روحانی، تاجر و كاسب، عالم و جاهل، ثروتمند و فقیر، كارمند و غيركارمند، بانوان و آقایان، صالح و طالح، عالیمقام و غيرعالیمقام همه در روش و منش، برای خودشان امامی دارند که از او تبعیت میکنند و از او الگو میگیرند. پس انسانی نیست كه در زندگي اين عالم امام نداشته باشد، يعني روش زندگياش را از ديگري اخذ نكرده باشد. اگر انسانی پیدا شود که روش زندگیاش را از مردم اخذ نکرده باشد، او نابغه و ارسطوي زمان و بَديل و همردیف پيامبران بنياسرائيل است. پس انسانها، همه در زندگي از ديگران براي خودشان روش زندگي و برنامه اخذ میکنند. انسان گاهي به این امر آگاه است و گاهی بدان توجهی ندارد، یعنی كوركورانه از ديگري پیروی و تبعیت میکند و از افراد جامعه الگو ميگيرد. خلاصه اينكه تبعیت انسان به امامش متمرکز میشود.
قرآن ميفرماید: « يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم»، تمامی افراد بشر امامی دارند که خداوند در قيامت هر كس را با امام خودش صدا ميزند. از امام سؤال ميشود که در مأموم خود چقدر اثر گذاشته است؟ اگر امام عاقل و حق باشد، مأموم نیز عاقل و حق میشود، اگر حكيم باشد، او هم حكيم میشود. همینطور اگر امام جاهل و باطل باشد، مأموم او نیز جاهل و باطل است. خداوند از مأموم نیز سؤال ميكند که دنبالهروی از امامش، چه تأثیر و نقشي بر او داشته است. مأموم در نحوهي سخن گفتن، فكر کردن، وسعت نظرت، صفات، وحالات روحي و جسمي تا چه اندازه از امام متأثر شده است؟ به طبقهي جوان دوستانه و مخلصانه باید بگویم که کسی بر آنان تأثير میگذارد و مؤثر است که رفتار، بيان و كردارش برایشان خوشایند باشد. آن کسی است که طبقهی جوان، معمولاً از او تأثير میپذیرند و تبعيت ميكنند، بهقولمعروف امروزی[9] از او الگو میگیرند و او را براي خود امام اخذ ميكنند. ضرورت دارد که جوانان عزیز سعي كنند که آن فرد، فردی عاقل، صالح، معتدل، بادیانت، باخدا، خیرخواه، صاحب تمركز، صاحب صداقت و راستي باشد. جوانان باید از افراد یاوهگو، هرزه، ولگرد، لاابالي و بددهن دوریکنند و اين نوع افراد را براي خود امام و مقتدا اخذ نكنند، چرا که نتيجهی اين انتخاب اين است که فردی كه به سن هفتادسالگی ميرسد، درمییابد که در آن سن، هنوز هم بددهن است. به سن هشتادسالگی ميرسد، هنوز هم غيبت ميكند. در سنین کهولت، هنوز هم هرزهگو و ياوهگو است. چرا اینگونه است؟ زیرا امامش دارای صفات بد بوده است. پس چه خوب است كه انسان از ابتداي زندگیاش بصير باشد.
يك حقيقت ديگر قرآني این است كه از نظر قرآن امامان در جامعه دو گونه هستند: امامان حق و امامان باطل. امامان باطل كساني هستند كه با عمل و تربیت خودشان بشر را به باطل، بدي و نكبت دعوت ميكنند. شاهد عرض من اين آيه است: « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ »،[10]یعنی: آنان را پيشوايانى كه بهسوی آتش مىخوانند قراردادیم. خداوند تركيب جامعه را نوعی قرار داده است كه در جامعه اماماني باشند و بعضي از آن امامان تابعان خودشان را در عمل و تربيت به آتش دعوت ميكنند. مثلاً اين دوستيهاي بيجا و بیموردی كه در جامعه است، یک نمونه از آن است. مثلاً فردی به دوستش با اصرار ميگويد که یکبار هم كه شده، همراه ما باش؛ مقدس نشو! اين شأن امامان باطل است که دنبالهروهای خودشان را اینچنین به آتش دعوت ميكنند. نوع دوم امام، امامان حق هستند كه ديگران را به حق دعوت ميكنند. قرآن دراینباره میفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»یعنی: آنان را پيشوايانى قراردادیم كه بهفرمان ما هدايت مىكنند. عدهاي هم امام حق هستند که تابعان خودشان را با روش دین، بهجانب خدا و به سوی خواستههای او راهنمايي و هدايت ميكنند.
متاع كفر و دين بیمشتری نيست |
|
گروهي آن، گروهي اين پسندند[11] |
متن فوق گزيده اي از كتاب «ولی الله الاعظیم امام زمان(عج) »سلسله بیانات مرحوم حضرت الله صائني (ره)تحت عنوان « موقعیت تکوینی حضرت ولیعصر (عج) » است .
[1]ـ سورهی اعراف، آيهی 157.
[2]ـ مولوی، مثنوی مولوی.
[3] ـ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، جلد 2، صفحهی 305.
[4]ـ نوعی کلاه بزرگ پشمی، فرهنگ فارسی معين.
[5]ـ طرائف المقال، سید علی بروجردی، جلد 2، ص 593.
[6]ـ مفاتیحالجنان، دعای عديله.
[7]ـ سورهی اسراء، آیهی ۷۰.
[8] ـ سورهی اسراء، آیهی ۷۱.
[9] ـ منظور زمان ایراد سخنرانی بوده است.
[10]ـ سوره قصص، آيهي 41
[11] ـ باباطاهر، دوبیتیها