تزکیه و مراقبت از نفس در زندگی اجتماعی (قسمت دوم)
پيامبر اسلام(ص) چهل سال قبل از بعثت در مكّه زندگي كرده بود. مسلّم است كه جبرئیل(ع) بر او نازل نشده بود، ولي رسولالله(ص) يك مرد شرافتمند و خود ساخته بود و به اندازهاي موقعيّت برجسته داشت كه محيط آلوده و دُزدپرور آن روز مكّه به آن حضرت لقبِ «محمّد امين» داده بود. جالب اين است كه اگر مشركين مكّه پول اضافي داشتند، نزد آن حضرت ميآوردند و به امانت ميگذاشتند. درحالیکه پیامبر(ص) يتيم و تهیدست بود. امّا به اندازهای درستكار و با امانت و به خود مسلّط بود كه شخصيّتی فوقالعاده شده بود. هيچ شكّي نيست که رسولالله(ص) دائماً مواظب خود بود. زيرا به لحن اين آيه توجّه فرمایید که ميفرمايد: « أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى».[1] یعنی: آیا خدا تو را یتیمی نیافت که در پناه خود جای داد؟ آیه به این معنی نیست که خداوند به پیامبر بگوید: در خود تو چيزي نبود، همه چیز را من دادم، بلکه پیامبر(ص) در زمانِ يتيمي نیز مواظب خودش بود، زيرا ارادهی مستقل داشت و ارادهاش را بر خودش حاكم كرده بود.
خداوند به ما تذكّر ميدهد و نيروهاي خفته و از ياد رفتهي ما را به يادمان مياندازد. ميفرمايد كه اي افراد مؤمن در باطن شما نيروهاي بسیاری وجود دارد. آن نیروها را به کار بگیرید، مصمّم و در راه مستقیم باشید، مردانه مواظب خودتان باشيد و در تمام افعال، رفتار و كردار خود متوجّه باشيد كه انسان هستيد. حتی هنگامی که غذا ميخوريد یا ميخنديد، در تمام مراتب اعمالتان متوجه حدود انساني خودتان باشيد. اگر اینگونه باشید، موفق به كنترل کردن خود ميشويد. انسان بايد دائماً متوجّه اين باشد که او بندهي خداست. در آن صورت سنجیده سخن ميگوید و هذيان و سخنان دروغ نميگويد. مشابه اين آيه فرمودهي حضرت سجاد(ع) است كه: «الْخَيْرُ كُلُّهُ صِيَانَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَه»،[2] یعنی: تمام خير در اين است كه انسان مواظب نفس خود باشد. اگر انسان به آن آيه و به اين حديث عمل كند و در تمام مراتب از عمل و فكر خودش مواظبت كند، نجات يافته است. علماي سير و سلوك به اين عمل «مراقبه» ميگويند. يعني انسان بايد در تمام مراحل زندگي مراقب خودش باشد و افسارگسیخته نباشد.
انسان نبايد نفسش را به حال خود رها كند، زیرا همين كه آنرا را رها كند، شيطان كه دشمن خارجي است و نفس امّاره كه دشمن داخلي است او را وسوسه ميكنند و از راه راست منحرف مينمایند. به اين آيه دقّت كنيد كه ميفرمايد: « وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ...».[3] یعنی: قسم به حقيقت، ما انسان را خلق كردهايم و ميدانيم كه انسان چگونه خودش، خودش را وسوسه و وادار به شر ميكند، یعنی از راه غرايز افراطي و تفريطي خود را وسوسه ميكند. غرايز افراطي مثل حبّ مال، حبّ مقام، محبّت به رياست و وكالت، انسان را وادار به شر ميكند. امروزه رسم شده است که هر كس اشتیاق به کسب يك مقام اجتماعی دارد، ادعا میکند که رسیدن به آن مقام را وظيفه شرعي تشخیص داده است و حتماً باید آنرا کسب کند. اگر وظيفه شرعي اين باشد، خداوند به اين دین و شریعت رحم كند. خداوند به شريعتي كه مملو از غریزه جنسي، غريزهی تفوّق طلبي و ساير غرايز است كمك كند تا از شرّ اینگونه شريعت طلبان نجات يابد. انسان بايد مواظب و مراقب خودش باشد. در اينجا نكاتي هست كه انسانهاي معمولي آن را درك نميكنند، زیرا اکثر مردم همج رعاع هستند و نمیتوانند حق و حقیقت را تشخیص بدهند. بنا به همان فرمودهي علي(ع) كه به كميل فرمود: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ».[4] انسان بايد هم خودش را بشناسد و هم اهل سیر و سلوک باشد، راه و چاه را از افراد اهل تجربه سؤال كند و عمل به دين و شرع را ياد بگیرد که آن نيز احتياج به سؤال كردن دارد. اين بهترين راه تزكيه نفس است. يعني ياد بگيرد و عمل كند.
آدمی نبايد ادّعا كند، رجز بخواند و مردم ساده را فریب دهد. خداوند اين كارها را هرگز قبول نميكند. بلكه او باید بين خود و خدايش صادقانه به واجبات دين عمل کند و محرّمات را ترك نماید. اگر فردی تمام گناهان كبيره را ترك كند و تمام واجبات را به جا آورد، واقعاً صاحب همت است. او اوّلين قدم راه سلوك و تزكيهي نفس را برداشته است. این مرحله براي تزكيهي نفس لازم است، ولی كافی نيست. زيرا تزكيهي نفس عمل کردن به مستحبّات را نیز لازم دارد. اگر انسان بخواهد تزكيهي نفس كند، بايد توبهي جدّي كند و گذشته را جبران نمايد، آنچه قضا كردني است قضا كند و واجبات ماليای را که بر ذمّهاش هست، ادا نماید. نمازها و روزههای قضا شده را به جای آورد. وگرنه باطن انسان فقط با آه و ناله و اشک چشم هرگز تبدّل ذاتی پيدا نمیکند و اندرون انسان دگرگون نمیشود. به قول سعدي:
سعديا گرچه سخندان و مصالح گویی |
|
به عمل كار برآيد به سخندانی نيست[5] |
راه سير و سلوك و تزكيهي نفس عمل ميخواهد. اگر انسان در واجباتش راسخ و محكم باشد، نوبت عمل به مستحبّات و ترك مكروهات ميرسد كه آن هم بايد توأم با ذكر پروردگار باشد. انسان اینها را يا بايد بداند و يا بايد به اهلش مراجعه كند و از آنها ياد بگيرد و عمل كند.
آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلّم است |
|
هر جا قدم نهد قدمش خیرمقدم است |
كسي را به مال نيست بر اهل كمال فخر |
|
علم است آنكه مفخر اولاد آدم است |
در پيشگاه علم مقامي عظيم نيست |
|
از هر مقام مرتبهی علم اعظم است |
جاهل اگر چه یافت تقدّم موخر است |
|
عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدم است |
عالم به نور علم و يقين كاشف الغطاست |
|
كانوار علم كاشف اسرار مبهم است |
اي كاشف فضيلت وي سالك طريق |
|
اي آنكه آرزوي بهشتت فراهم است |
غافل مشو كه صحبت ارباب معرفت |
|
آب حيات و چشمهی صافيّ زمزم است |
دامن بكش ز صحبت نادان كه فیالمثل |
|
جهل آتش است و صحبت جاهل جهنّم است |
عالم در معرض سوانح و در عرصه زمان |
|
كسي كه واقف اوضاع عالم است[6] |
تشخيص حق از باطل در تشنّجات اوضاع اجتماعی جداً براي انسان كار مشكلی است. يكي از گرفتاريهاي جريان كربلا همين بود. تشنّج اجتماعي و سانحهای پيش آمد كه اكثر مردم در اثر هجوم تبليغات يزيد و طرفداران او از تشخیص حق عاجز ماندند. يزيد با نطقهاي عدالتطلبیاش مدّعي خلافت اسلامي بود. ادعا میکرد که جانشين قانوني پيامبر اسلام(ص) است. طرف ديگر حسين بن علي(ع) است كه با داشتن ادلّه و براهين، شواهد و روايات از رسولالله(ص) ميفرمود که جانشين به حقّ آن بزرگوار است. آن حضرت قویّاً استدلال ميكرد و ميفرمود که يزيد غاصب است و با او بيعت نخواهد کرد. مردم عوام و عادي در این میان سرگردان ماندند و نتوانستند تشخیص بدهند که حق با حسين بن علي(ع) است. انسانهاي عوام، افراد كمشعور و بيدرك وقتي در اینگونه تشنّجات اجتماعي واقع میشوند، متحيّر ميمانند كه چه بايد بكنند. اكثر مردم آن زمان نیز از کمعقلی و کوتهفکری خود ضربه خوردند. اكثر توّابين كربلا بعد از شهادت امام حسين(ع) همان افراد كم شعور و كم درك و جاهل بودند. اينان معناي «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ »[7] را درك نكرده بودند.
علّت اين كه علي(ع) نتوانست در مصدر كار باشد، این بود که افراد آگاه و دینشناس به اندازه كافي در اطرافش نبودند تا بتوانند آن حضرت را درك کنند و بفهمند كه او چه ميگويد. اكثر مردم بسيار سادهلوح و احمق بودند. اين افراد اطراف منافقين را گرفتند و با هیاهو و جنجال به پا کردن، علي(ع) را از قدرت کنار كردند. تا وقتی كه جامعه اینچنین بيرشد باشد، روزگارمان همين هست كه هست و چنين بوده و چنين خواهد بود. زيرا خداوند از راه جبر و تكوين به جامعه رشد نداده است. عالم، جهان اختيار است. جامعهي انساني هم تا به حال از راه اختيار نخواسته است كه رشد پيدا كند. زيرا رشد يافتن انسانها با منافع مادّي و دنیاییشان تضاد دارد و جامعه هميشه به دنبال مال و ثروت و منافع مادّي خودش بوده است. فقط گاهگاهی افرادی سعادتمند پیداشدهاند كه نفسهاي غيبي در آنها اثر كرده است. ياران امام حسين(ع) از همان افراد بودهاند كه تا آخر مردانه ايستادگي كردند و در راه حق، حقيقت و دين اسلام مقاومت كردند و شهيد شدند.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب تزکیه نفس(مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]- سورهي ضحي، آيهي 6.
[2]- تُحف العقول، صفحهی 278.
[3]- سورهي ق، آيهي 16.
[4]- تحف العقول، النص، 169.
[5]- كليات سعدي.
[6]- شعر از صادق سرمد.
[7]- سورهی مائده، آيهي 105.