((انقطاع از دنيا با مرگ )) بخش دوم
مرگ از مقدمات ورود به عالم ديگر و حالتي است كه روابط انسان و حيات او را از اين عالم قطع ميکند. انسان هنگام مردن رابطهاش را با عالم ديگر درك ميكند. مادامیکه آدمی در اين عالم است، با تمام ادراك و قدرت و نيرويش به اين عالم تكيه ميكند و بدن و كالبد را ترك مينماید، درصورتیکه بدن آدمي مربوط به عالم طبيعت است. انسانها از نفس خودشان كه از آن تعبير به «من» ميكنند، در غفلتاند. انسان باید متوجه باشد که «من» و تعلقاتش مربوط به عالم غيرمادّه است، ولی افراد در گفتارشان دائماً تکرار میکنند: كتاب من، كسبوکار من، علم من، مغازهي من، پست و مقام من. همگی آنها مربوط به عالم طبيعت میباشد، ولی «من» ذاتاً مجرد است.
انسانها تا زماني كه در اين جهان زندگي ميكنند، با عالم طبيعت سر و کار دارند، اما آنهايي كه وفات كردهاند و در گورستان دفن شدهاند، ارتباطشان با عالم برزخ مستقر است. ما از آنها بیخبر هستیم و آنها نيز از ما بيخبر هستند[1]. البته بعضي از آنها با ما ارتباط برزخی دارند، منتها ما آن را درك نميكنيم. كسي كه در شرف وفات کردن است، ادراكی بينابين دارد، يعني رابطهاش از اين عالم كاملاً قطع نشده و از طرفی رابطهاش با عالم ديگر كاملاً مستقر نشده است، يعني در حال احتضار است. محتضر با اين عالم رابطه دارد، يعني تنفس ميكند، قلبش میتپد و گاهي زاري ميكند. پس رابطهاش را از اين عالم قطع نكرده است. از طرف ديگر او بيرابطه از اين عالم است، زيرا با چشم نگاه ميكند، ولي كسي را نميبيند. سخن ميگويد، ولي جوابش را نميشنود. گاهي محتضر با خودش حرف ميزند. كسی که بر بالین شخص در حال احتضار است، میبیند كه او چگونه از اين عالم منقطع و به عالم ديگر منتقل ميشود. اكثر مردم در آن حال به فكر خود هستند و شکوه میکنند از این که عزیزشان را از دست میدهند. اطرافیان تنها به جنبهي مادّي و بدني فكر ميكنند و تأسف میخورند که محتضر ثروت و مقام و فرزندانش را از دست خواهد داد، اما حقیقت این است که براي وفات كننده چشم ديگري گشوده شده است. محتضر با رمز خلقت و سنّت و قوانين عالم ديگر آشنا میگردد و موجودات ديگر را ميبيند. او حقايقی را ميبيند كه انسانها كامل همچون پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) قبل از مرگ ميديدند.
ديد باطنی هر انسان هنگام مردن به حكم جبر خلقت و ارادهي خداوند باز ميشود. پس انسان در حال احتضار از يك طرف با بدن و اين عالم رابطه دارد، زيرا تنفس ميكند و قلبش میتپد. از طرف ديگر ادراك باطنش باز میشود و عالم غيب را درك ميكند. محتضر موجوداتي را درك ميكند كه افراد زنده نميتوانند درك كنند، پس او با جهان برزخ رابطه دارد. وقتی ميت وارد برزخ ميشود، بهتدریج ارتباطش از اين عالم قطع ميشود و با عالم ديگر قويتر ميشود. هر اندازه كه ارتباط با دنيا ضعيفتر شود، ارتباط با جهان برزخ قویتر ميشود تا اينكه در لحظهای ارتباط از اين عالم بهطورکلی قطع ميگردد. ارتباط كه از این عالم بهطورکلی قطع شد، رابطه با جهان برزخ آغاز ميشود، ولي چون این ارتباط برای متوفی تازه قطع شده است، ميت اطرافيان را با چشم برزخي ميبيند. محتضر با ديد برزخي با اطرافيان صحبت ميكند، اما ديگران صداي او را نميشنوند. آنها را خطاب ميكند ولي آنها درك نميكنند. متوفی با تشيیعکنندگان صحبت ميكند، اما اطرافيان صداي او را نميشنوند.
افرادی که سعادتمند هستند و وارد برزخ شدهاند، از تشيیعكنندگان ميخواهند كه آنها را زودتر دفن كنند تا رابطهاي آنها به طور كامل از اين عالم قطع شود، زيرا به عالم روح که سراپا خوشی و شادي است، وارد شدهاند؛ اما افراد گناهکار و بدعاقبت از تشيیعكنندگان ميخواهند كه آنان را تنها نگذارند و به برزخ نسپارند. روزنامه و مجله خواندن و با علوم و صنايع مادي مشغول شدن انسان را كاملاً مادّي ميكند و از عالم غيب بیاطلاع مينمايد. جزوات بسیاری دربارهي مسائل سياسي و اجتماعي منتشر ميشود و مردم آنها را ميخوانند؛ اما آيا شده كه بعد از دفن كردن یک میت مردم به اين فكر بیفتند كه زندگي بعد از مرگ چگونه شروع میشود و چگونه خواهد بود؟
همانطوری كه براي پرندگان منطق و نغمههاي خاصّي هست که انسانها آن را درك نميكنند، منتقلشدگان به برزخ نيز بيان مخصوص به خود را دارند ولی مردم آن را درک نمیکنند. ارتباط برزخي اهل برزخ با اهل دنيا چگونه است؟ مرگ از نظر بحثهاي جهانشناسی يك حقيقت است. مرگ يعني اينكه چشم باطن انسان باز شود و او حسي ماورای حس پنجگانه بيابد. انسان بعد از انتقال به برزخ حقايقي را دريافت میكند كه در حال زنده بودن آن حقايق را نميديد. رسولالله(ص) فرمود: «موتوا قَبلَ ان تَموتوا»،[2] يعني قبل از مرگتان بميرید. یعنی انسان تعلقاتش را از اين عالم قطع کند. انسان هر اندازه که از اين عالم قطع تعلق كند، حقايق موجود در اين جهان را بهتر ميتواند درك كند. مرگ همانند خواب است، زيرا انسان در هنگام خواب شعور و درك مخصوص پيدا ميكند كه آن شعور و ادراك در عالم طبيعت برای انسان وجود ندارد. انسان در خواب عوالمي را ميبيند كه در بيداري وجود ندارد.
بنده امروز قبل از طلوع آفتاب که خوابيده بودم، روحاني همشهري را در خواب ديدم كه قبلاً در اين شهر علم كفايه درس ميداد. او از شاگردان ممتاز مرحوم ملا كاظم خراساني بوده است. او را در قم زيارت كرده بودم و او نيز اظهار لطف ميكرد. ديدم كه عصايي در دست دارد و با سرعت به سوي منزل ما ميآید و تعجب كردم از اینكه چگونه است که او تندتر از من راه ميرود. با هم به در خانه رسيديم و كليد را درآوردم تا در را باز كنم، در باز نشد. گفت: در خيابان كاري دارم تا بيايم شما در را باز كنيد. در را باز كردم و در اتاق نشستم. یکمرتبه ديدم كه آمد و در اتاق نشست. گفتم: شما چگونه به داخل آمدید؟ پاسخ داد: براي ما در بستهاي وجود ندارد. با همان عصا و شكل و قيافه در اتاق نشست و صحبتهايي دربارهی برزخ كرديم. من گمان ميكنم كه چون دربارهي برزخ میخواستم صحبت كنم، آن مرحوم میخواسته كه برزخ را به من نشان دهد. پس خواب يك نوع ارتباط برزخي است.
هر كسی با دیدن خواب، يك نوع ارتباط برزخي پیدا میکند. آيا تابهحال به این فكر كردهايد كه با كدام چشم خواب ميبينيد؟ چشم ظاهری هنگام خوابیدن بسته است. در طول شب فضا تاريك است، ولي انسان در خواب آسمان، اتاق، خيابان و مغازه را ميبيند. آيا فكر كردهايد كه انسان در خواب با كدام بيان و زبان تجارت ميكند؟ پس انسان ادراك ديگري هم دارد، گاهگاهی این ادراك در حجاب به انسان نشان داده میشود که همان خواب و رؤياست. از امام باقر(ع) سؤال شد که مرگ چيست؟ آن حضرت فرمودند: «هُوَ النَّوْمُ الَّذِي يَأْتِيكُمْ كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِيلٌ مُدَّتُهُ لَا يُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ رَأَى فِي نَوْمِهِ مِنْ أَصْنَافِ الْفَرَحِ مَا لَا يُقَادِرُ قَدْرَهُ وَ مِنْ أَصْنَافِ الْأَهْوَالِ مَا لَا يُقَادِرُ قَدْرَهُ فَكَيْفَ حَالُ فَرَحٍ فِي النَّوْمِ وَ وَجَلٍ فِيهِ هَذَا هُوَ الْمَوْتُ فَاسْتَعِدُّوا لَهُ»،[3] يعني: مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغ شما ميآيد كه مدت آن طولاني است و شخص بيدار نميشود مگر تا روز قیامت. حال برای کسی که در خواب خویش شادیهای وصفناپذیر و ترسهای بیاندازه میبیند، این حالت شادی و ترس چگونه است؟ مرگ نیز همینطور است، پس خود را برای آن مهیا کنید.
انسان گاهي خوابهايي ميبيند كه باعث شادي و خوشي او ميشود و بعد از بيدار شدن حسرت ميخورد كه ایکاش از خواب بیدار نمیشد. گاهي هم انسان خوابهايي ميبيند كه مصيبتزا و توأم با مشكلات و درد و رنج و ناراحتي است. بعد از بيدار شدن ملاحظه ميكند كه از شدت ناراحتي عرق كرده است و تپش قلب دارد و خرسند میشود که همهی آن درد و رنجها را خواب دیده است. افرادي هستند كه هنگام مرگ به اندازهاي غرق خوشي و نعمت ميشوند كه فرح و انبساط آنها در ظاهر بدنشان نمايان ميشود و افرادي هستند كه هنگام مرگ گرفتار رنج و عذاب ميشوند. اگر انسان خوابهايي همچون افتادن از كوه و يا حمله حيوانات درنده را به ياد آورد، درمييابد كه عالم برزخ همانند خوابهاي بد و يا خوبي است كه ميبيند. ادراك انسانها واقعيت است و درک اين واقعيّت دقّت و تأمل لازم دارد.
خواب ديدم كه موزایيكهاي کف حياط منزل جنبش و حركت كرد، سپس از یک سوی موزایيكهاي حياط ماری بزرگ و از طرف دیگر حياط سگی بزرگ بيرون آمد و از هر دو سو به من حملهور شدند. به این فکر کنید كه انسان موقع دیدن این خواب چه حالي پيدا ميكند. این نکته قابل تأمل است که خواب واقعيت است، بهطوریکه بنده خوابهاي باصفا هم زياد ديدهام. این اواخر در خواب دیدم که در يك باغ مصفا و باطراوت هستم که نسيم خوشی در آن میوزید. این باغ باصفا انواع درختان ميوهها را داشت. هماکنون هم قسمتي از آن منظره خوش را به خاطر ميآورم و از به خاطر آوردن آن شادي و انبساط خاطر بسياری به من دست میدهد كه قابل توصيف نیست. دیگران هم از اين خوابهاي شاديآور و فرحزا میبینند.
تكليف متوفی روشن میشود، يا ادامه حياتش مانند خوابهاي شادي بخش است و باغهايي پر از ميوه، پرندگان زيبا، نغمههاي دلنشین و راحتي و خوشي و لذّت را مشاهده خواهد نمود و این خوشیها تا روز قيامت برایش ادامه خواهد داشت. يا برعکس ادامهي حيات برزخیاش مانند خوابهايي خواهد بود كه توأم با گرفتاري و رنج و غصّه و حیواناتی همچون سگ و مار و عقرب و ملال و نكبت و بدبختي خواهد بود. پس برای انساني كه به حال احتضار رسيده، بينش و ادراك جديدي طبق قوانين و سنن اين عالم باز ميشود. این بينش بدون ترديد هنگام مرگ براي همه گشوده ميشود، ولی این ادراك و بينش براي اهل كمال، سعادت و اهل مكاشفه در همین عالم و از راه اختيار باز ميشود. هنگام مرگ آدمی متوجه باطن خويش ميشود و ادراك مرموز و مخفي برايش گشوده ميشود. و سوي بينش و جهان جديدی ميرود كه غير از عالم طبيعت است.
در روايات آمده است كه امام زینالعابدین(ع) فرمود: «لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ 7نَظَرَ إِلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا يُبَالِي بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ (ع) صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ يَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِطَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِيمِهِمْ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ»،[4] امام سجاد(ع) فرمود: هنگامي كه امر بر حسينبنعليبن ابيطالب(ع) دشوار ميشد، كساني كه همراه وي بودند به آن حضرت نگريستند و ناگهان او را در وضعيتي يافتند كه كاملاً مخالف وضعيت خودشان بود. زيرا اصحاب هر بار كه امر برایشان سخت ميشد رنگهایشان ميپريد، زانوهایشان به لرزه میافتاد و خوف بر قلبشان عارض ميگشت، درحالیکه امام حسين(ع) و بعضي ياران خاصش رنگهایشان برافروخته ميشد و سكون و آرامش و اطمينان اعضا و قلبهایشان را فرا ميگرفت. در اين هنگام اصحاب به همديگر ميگفتند که اصلاً از مرگ نميهراسند و به دنبال آن امام حسين(ع) ميفرمود: اي بزرگواران صبر پيشه سازيد، زيرا موت هيچ نيست، مگر پلي كه شما را از سختیها و دشواريها به بهشتهاي پهناور و نعمتهاي دائمي عبور ميدهد. پس كدام يك از شما اكراه دارد كه از زندان به قصر منتقل شود؟ بدانيد كه وضع براي دشمنانتان جز اين نيست كه از قصر به زندان و عذاب منتقل ميشوند. پدرم از پیامبر خدا(ص) برایم حدیث کرد که: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به سوی بهشت و پل کافران به سوی دوزخشان است. هرگز دروغ نگفتهام و به من نیز دروغ گفته نشده است.
امام حسين(ع) خطاب به يارانش ميفرمايد كه مرگ پلي است كه آنان را از تضادها، كشمكشها، طمعها و حرصها و شكهاي عالم طبيعت به عالم يقين ميرساند، جایی كه سراپا شعور و ادراك و معرفت و شناخت حيات است. عالم برزخ، عالم حكومت خدا و حق است. در عالم برزخ از شكّ و ترديد و عداوت و شهوات عالم طبيعت خبري نيست. اگر انسان با عالم برزخ سنخيّت داشته باشد، ميداند كه آن عالم برای اهل دین سراپا شادي و خوشي و مهر و صفا و براي دشمنان دين سراپا نكبت و بدبختي است.
واقعهاي از شاعر شيعي به نام حِمیَري از كشف الغمه كه كتاب معتبري است نقل ميكنم. ابن شهر آشوب نيز این رویداد را در مناقب آورده است كه از اصيلترين و معتبرترين كتابهاست. اكثر سرودههاي حميري در مدح اهلبیت: است. او شيعي مذهب است و در مدح امیرالمؤمنین، علي(ع) اشعار بسیاری سروده است. عصر حميري مصادف با زماني است كه قدرت اهل تسنّن زياد بود. حميري شاعر و اديب و صاحب بيان فوقالعادهاي است. او شديداً عاشق اهلبیت و علي(ع) بود، ولي از حيث عمل چندان اهل تقوي و پرهيز از گناه نبود. امَا شيعيان به او افتخار ميكردند و به اشعارش مباهات مينمودند. حسينبنعون گويد: هنگامی که سید محمد حميري بيمار و در حال وفات بود، به عيادتش رفتم. جماعتي از همسايههاي او كه عثماني بودند در آنجا حاضر بودند. حميري صورتي زيبا و پيشاني گشاده داشت و ميان دو شانه و گردن او عريض بود. هنگام وفاتش نقطهي سياهي بر صورتش نمايان شد و به قدری بزرگ شد تا تمام صورتش را در بر گرفت. شيعياني كه بر بالینش بودند ملول و غمگين شدند. درحالیکه ناصبيان حاضر در آنجا شادي كردند و او را شماتت نمودند كه عاقبت رافضي بودن همين است! اندك زماني سپري شد و ناگاه در مكاني كه نقطهي سياه پيدا شده بود، قطعهاي از سفيدي نمايان و به مرور زياد شد، بهطوریکه اشراق و نورانيّتش تمام صورت حميري را فرا گرفت، در آن حال او به خود آمد و اين ابيات را سرود:
كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً |
|
لَنْ يُنْجِيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ |
قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ |
|
وَ عَفَا لِي الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي |
فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍ |
|
وَ تَوَلَّوْا عَلِيّاً حَتَّى الْمَمَاتِ |
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ |
|
وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَات[5] |
يعني: زعمکنندگان دروغ پنداشتند كه علي(ع) دوست و محب خود را از عيب و زشتی نجات نميدهد، به خدا سوگند كه من به بهشت عدن رفتم و خداوند گناهان مرا عفو كرد. پس امروز به دوستان علي(ع) بشارت دهيد تا وقت مرگ او را دوست بدارند و بعد از او به پسران او و هر كه به صفات علي(ع) باشد، تولّي نمايند. حسينبنعون گويد: حميري بعد از سرودن اين ابیات گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه». سپس چشمانش را بر هم نهاد، گويي كه روحش همانند فتيلهي چراغي خاموش شد.
اين رویداد شاهد این است كه هر انسان هنگام مرگ ادراك باطنش بنابر قانون خلقت عوض میشود و با چشم باطنش حقايق عالم برزخ را ميبيند. حميري هنگام مرگ حقايقي را ديد، زيرا ديد باطن او عوض شده بود. او حين وفاتش حقايقي را مشاهده ميكرد كه ديگران آنها را نميديدند. حميري در آخرين دقايق عمرش ديگر با بيرون ارتباطی نداشت، اشخاص را نمیدید و گفتار آنان را نميشنيد. ارتباطش با ديگران قطع شده بود. نقطهي سياهي كه بر صورت حميري پيدا شده بود نتيجهي معصيتي بود كه انجام داده بود. او گاهي شراب ميخورد. شيعيان حاضر در آنجا ناراحت و سرافكنده شدند و در عوض دشمنان علي(ع) شاد شدند، ولي بعد همه شاهد بودند كه نقطهي سفيدي در صورت حميري پيدا شد و آن را براق، روشن و نوراني کرد. صورت حميري همانند ماه بدر نوراني شد و آن ابيات را انشاد كرد.
هر انساني در حال احتضار با عالم غيب ارتباط پيدا ميكند. وقتي حضرت علیاکبر(ع) وفات ميكرد، چشمانش را گشود و امام حسين(ع) را بر بالين خود ديد. عرض كرد: ای پدر بزرگوار جدم رسولالله(ص) براي من يك كاسه آب آورد و با آن مرا سيراب كرد و كاسهاي ديگر براي تو نگه داشته است. اين چنین ديد، ادراك و شعور مرموزي است. هر مؤمن جدي هنگام مرگ نصيب خودش را مشاهده ميكند.
متن فوق برگرفته از كتاب حیات بررخ (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مي باشد.
[1]- در دنیا افراد فاقد دید برزخی هستند و در عالم برزخ نیز حواس پنجگانه وجود ندارد. اگر ارتباطی برقرار شود، تکوینی و برزخی خواهد بود.
[2]- شرح اصول الكافي (صدرا)، جلد 1، صفحهی 359.
[3]- اعتقادات الاماميه (للصدوق)، صفحهي 53.
[4]- بحار الانوار (ط - بيروت)، جلد 6، صفحهي 145.
[5]- الامالي (للطوسي) النص، صفحهي 628.