چرا امام حسين(ع) جاودانه ماند؟
با اینکه آن حضرت فاقد تجهيزات لازم بود، غذاي كافي، آب، اسلحه و سرباز كافي نداشت، ولي در آن جنگ به معنای واقعی پیروز شد و زنده و جاويد ماند. علت مهم اين است كه آن حضرت اهل عادت و عرف و تابع رسم و رسوم غلط جامعه نبود. تمام اعمال و رفتار امام حسین(ع) به خاطر خدا بود و ایشان تمام برنامههای خود را با واقعيات اين عالم تطبيق ميكرد.
امام حسين(ع) بيش از هزار نفر از اطرافيان خودش را از خود دور كرد، زيرا آنان گرفتار رسم و رسوم و عادتهاي غلط مردم بودند و نميتوانستند خودشان را با واقعيات اين جهان تطبيق دهند، اما افرادي مانند زهيربنقين و حبيببنمظاهر توانستند خودشان را با واقعیات اين عالم و منطق قرآن تطبيق كنند. آنان لباس عادت و رسم را از تنشان بيرون آوردند، هدف امام حسين(ع) را درك كردند و در اين راه شهيد شدند. ياران امام حسين اینگونه بودند که حضرت حجّت(عج) خطاب به آنها ميفرماید: «...بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ...».[1] امام زمان(عج) خطاب به شهدای کربلا ميفرماید: [اي شهيدان كربلا] پدر و مادرم فداي شما باد! که باطن همهي شما پاك و مطهر و زمینی که در آن آرمیدهاید نیز پاکیزه است. معنای این جملات امام زمان(عج) این است که یاران امام حسین(ع) باطن خودشان را صددرصد شستشو دادند، لباس عادتها و رسوم را درآوردند و همانند جامعه فكر نكردند. اگر یاران امام حسین(ع) آلودگي و عيبي هم داشتند، آن به وسيلهي توبه و ديدار با اباعبدالله(ع) زدوده شد و وقتي که آنان تصميم گرفتند كه در كربلا شهيد شوند، از تمامي عيبها پاك شدند. یاران وفادار اباعبدالله(ع) هم خودشان پاكاند و هم بيابان و قبري كه در آنجا دفن شدهاند، پاك است و ديگر آلودگيهاي طبيعت و رذيلتهاي مادّي در آن وجود ندارد؛ بکله آن مزار پاک منوّر به نور الهي و ملكوتي است.
چه خوب است که اگر ما هم به امام حسين(ع) اقتدا كنيم و لباس عادتها، رسوم و فرهنگهاي غلط را از خود دور كنيم و عقيده، اخلاق و عمل خود را با عقيده، اخلاق و عمل امام حسین(ع) منطبق كنيم. امام حسين(ع) دنيا را گذرا و فاني ميديد و تمام همتش بر اين بود كه اهداف الهي را دنبال كند تا زندگي ابدي و جاويد بيابد. آن حضرت وقتي به منزل «ذوحسم»[2] رسيد، ايستاد و حمد و ثناي خداوند را به جاي آورد و فرمود: «تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ جِِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِِِِِِ الْإِنَاءِ وَ خَسیْسُ عَيْشٍٍٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِِهِ، وَ أَنَّ الْبَاطِلَِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ؛ لِيَرْغَبَِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ الله مُحِقّاً، فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً...».[3] یعنی: چهرهي دنيا دگرگون و ناسازگار شده، به نيكياش پشت كرده و با شتاب در گذر است و از آن جز اندکی همچون ته ماندهي ظرف بيش نمانده كه آن نيز زندگيای پست و مانند چراگاهي سخت و پرخطر است. آيا نميبينيد كه به حقّ مؤمنان را بايسته است كه خواهان ديدار خدا و شيفتهي شهادت باشند، كه من چنين مرگي را جز سعادت و زندگي در کنار ظالمان را جز ننگ و خواري نميبينم.
امام حسین(ع) این سخنان را به هزار نفري كه در اطراف ایشان جمع شده بودند فرمود تا از غفلت و نسيان به در آيند و به دنيا و روزگارشان به دقّت نگاه كنند كه چگونه تغيير كرده است. امام حسين(ع) در اين قسمت از فرمایشش از نیکی اشاره به زمان پيامبر اكرم(ص) دارد و ميفرمايد که آن حضرت حقايق و واقعيات اين عالم را براي جامعهي بشريّت بيان كرد و آنها را عملاً به ياران خودش ياد داد. رسولالله(ص) افرادي وارسته تربيت كرد بهطوریکه آنها خداوند را با علم حضوري و شهودي درك ميكردند. معناي سادهي «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»،[4] اين است كه انسان خداوند را در عمق روح و جان خودش بيابد. امام حسين(ع) در ادامه ميفرمايد: «وَ تَنَكَّرَتْ». آن حضرت دنيا را منكوب شده و تغيير يافته مینامد، چرا که از تربیتیافتگان رسولالله(ص) كسي باقی نمانده بود، به جاي پيامبر(ص) يزيد بر مسند امور نشسته و باطل جاي حق را گرفته بود. واضح است که باطل نميتواند مقدمهي حق باشد و با باطل نميشود حق را ترويج كرد. امام حسین(ع) می فرماید: «وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا» زیرا نيكيها، خوبيها، پاكيها و حقايق دين از جامعه اسلامي رخت بسته و منكرات همه جا را فراگرفته بود.
امام(ع) میفرماید:«وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِِِِِِ الْإِنَاءِ»، از دنيا نمانده است مگر ته ماندهاي كه در ته کاسه مانده است. امام(ع) این را فرمود چرا که از صفا، صمیمیت و واقعبینی چيزي باقی نمانده بود و اگر هم چیزی باقی مانده، خيلي كم بود. در آن روزگار و در دنياي اسلام به آن وسعت و بزرگي فقط هفتاد و چند نفر پيدا شدند كه اهداف امام حسين(ع) را درك كنند و سخن حق را بشنوند و به آن عمل کنند. امام(ع) میفرماید: «أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِِهِ؟»، آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و كسی طالب و مايل حق نيست؟ «وَ أَنَّ الْبَاطِلَِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ؟» و كسي از باطل جلوگیری نمیکند؟ «لِيَرْغَبَِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ الله مُحِقّاً» اكنون روزگاري شده است كه مؤمن واقعي و حق طلب فقط طالب ملاقات خداوند است. دنيا براي امام حسین(ع) تنگ شده بود و آن حضرت ديگر نميتوانست که در چنان محيطي زندگي كند. آن حضرت آن نوع حيات دنيوي را پسند نميكرد، زیرا ملاقات خداوند، اجداد ایشان و مأموران الهي مورد توجّه آن حضرت بود. «فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما» پس برای ایشان مرگ در راه خدا سعادت است و زندگي با ستمکاران جز ننگ و خواري نيست. يزيد چنين گمان ميكرد كه امام حسین(ع) از مرگ ميترسد و میگفت که يا حسينبنعلی باید بیعت کند، يا به دستور من كشته میشود. یزید و حاميانش امام حسین(ع) را نشناخته بودند، زيرا که گرفتار عادتها و رسوم اين جهان بودند. آنان گرفتار عادت خوردن و تمتع از دنياي پست و حقير بودند و به قدری افراط میکردند تا اینكه از غذا خوردن و ساير لذات دنيوي بیمار شوند. آيا زندگي انساني به همين حد است که او دائماً علاقهمند به حیات دنیوی و لذت خوردن و آشامیدن باشد؟ انسانهايي كه گرفتار زندگي دنيوي هستند، تا دم مرگ همين گونهاند، ولی حسينبنعلي(ع) خواهان واقعيّات و ملكوت اين عالم بود. فلذا اين جمله را ميفرمايد: «فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً» که یعنی هان اي مردم جهان، من مرگ را جز سعادت نميبينم. علي(ع) نيز هنگام ضربت خوردن فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»،[5] یعنی: قسم به خداي كعبه كه خلاص شدم و به كمال نهائي رسيدم. امام حسين(ع) میفرماید که مرگ بهتر از زندگي كردن با ستمگران است. زیرا ایشان در محيط کسانی واقع شده بود كه بيخاصیت شده بودند و غير از خوردن و خوابيدن چيزي نميدانستند. آن مردم زندگي با ظالمان را حيات ميپنداشتند، ولی امام حسين(ع) مرگ را در چنان محیطی سعادت میدانست.
امام حسين(ع) در دنبالهي همين بياناتش ميفرمايد: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ».[6] یعنی: حقا كه مردم بندگان دنيا هستند و دينشان در زبانشان است، بر گرد دنيايشان تا آنجا حلقه ميزنند كه در فراخ باشند و هرگاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندك شوند. اين جملات، جملاتی بسيار متعالي است كه نشان ميدهد امام حسين(ع)چه بسیار مردمشناس و جامعهشناس است. ایشان ميفرمايد، مردم بندهي دنيا هستند و دين در زبان آنهاست. آنان نماز بدون حضور قلب و بیمعنا ميخوانند و روزهي بيخاصیت ميگيرند، معرفت قلبي به خدا و اعتقاد چنداني به معاد ندارند. مردم عادي دين را فقط به صورت لقلقهي لسان در زبانشان جاري ميكنند تا معاش دنيوي آنها تأمين شود. اگر برای این نوع مردمان در تجارت مشتري بسیار باشد، بر اثر اشتغال به کسب درآمد نماز آن روزشان قضا ميشود. اگر در ماه رمضان كاري در نظرشان مهمتر از روزهگرفتن باشد، روزه نمیگیرند. اگر این مردم در ايّام جوانی عيش را كامل نگذرانده باشند، زیارت خانهي خدا را به تأخير مياندازند. سپس آن حضرت ميفرمايد: «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»، اگر مردم عادي با مشكلاتي آزمايش شوند كه معاش زندگي دنيايشان به خطر افتد، در آن وقت دینداران كم ميشوند.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب جاودانگي امام حسين (ع) (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد 98، صفحهی 362.
[2]- «ذوحسم» نام یکی از منزلگاه های کاروان حسین بن علی7 و حدفاصل مکه به کوفه است.
[3]- فرهنگ جامع سخنان امام حسين7، علی مویدی، صفحهي 399.
[4]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد 55، صفحهی 39.
[5]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد 42، صفحهی 239.
[6]- فرهنگ جامع سخنان امام حسين7، علی مویدی، صفحهي 399.